الا محمد «اِقرء و ربُّک الاکرم»
بخوان به نام خداوندگار لوح و قلم
بخوان بخوان که تویی منجی همه عالم
بخوان که پیشتر و برتری تـو از آدم
بخوان که خوانده خدایت پیمبر اکرم
بخوان که هر سخن توست آیتی محکم
بخوان به نام خدایی که آفرید تو را
بخوان بنام کریمی که برگزید تو را
الا که سیطرۀ کفر از این خبر شکند
صف سپاه شب از نیزۀ سحر شکند
اگر چه کوه بوَد خصم را کمر شکند
به تیغ عدل تو بازوی زور و زر شکند
تبر به دست، بتان را به یکدگر شکند
کمان گرفته ز بوجهلِ فتنه سر شکند
خبر دهید که دیو غرور و مستی مُرد
رسید لشکر توحید و بت پرستی مُرد
محمد ای دو جهان زیر بار منت تو
مبارک است به خلق و خدا نبوت تو
خجسته باد به عالم ظهور دولت تو
تمام نـور بـود از چراغ حکمت تو
بود حقیقت توحید درس وحدت تو
درود بر تو و دین و کتاب و عترت تو
چراغ عترت و قرآن یکی است یااحمد
به این دو عزت ما متکی است یااحمد
دو ثقل زندۀ تو اهل بیت و قرآنند
دو قطعه نور ز یک مشعل فروزانند
دو سورهاند که مانند نور و فرقانند
دو آفتاب که از یک سپهر تابانند
دو گوهرند که از یک صدف درخشانند
دو نخل نور که محصول یک گلستانند
به اتفاق، دو تصویر از جمال خداست
هرآنکه گشت جدا ازیکی، ز هردو جداست
تو آفتاب جهانی، جهان تو را دارد
امیر قافلـهای، کاروان تـو دارد
نشستهای به زمین،آسمان تو را دارد
تو باغبان جنانی،جنان تو را دارد
زمان به طول تمام زمان تو را دارد
مکان به وسعت کل مکان تو را دارد
چه مقبلان که همه مورد قبول تواند
رسول مایی و پیغمبران رسول تواند
کسی که در همه جا در کنار توست علی است
کسی که دست تو و ذوالفقار توست علی است
کسی که تا ابدالدهر یار توست علی است
کسی که شیر تو و کردگار توست علی است
کسی که جان تو و جان نثار توست علی است
کسی که فاتح پروردگار توست علی است
کسی که حافظ قرآن و دین توست علی است
کسی که گفته خدا جانشین توست علی است
سلام بر تو و قدر و جلال و عنوانت!
سلام چار کتاب خدا بـه قرآنت!
سلام بر تو و یاسین و نور و فرقانت!
سلام بر تو که سلمان بود مسلمانت!
سلام بر شرف و اقتدار سلمانت
سلام مکه و غار حرا بـه پیمانت
سلام بر تو و مولا علی برادر تو
یگانه فاتح بدر و حنین و خیبر تو
مژده مژده ای یاران موسم بهار آمد
روز عیش و شادی شد گل به شاخسار آمد
كعبه پرنیان بر تن یاس و لاله و سوسن
در چمن به عشق گل قمری و هزار آمد
پر شده چمن یكسر از شمیم نیلوفر
در كنار سوسن بر نرگس خمار آمد
تا بپرورد گل ها با طراوت و زیبا
آن مربی گل ها سوی لاله زار آمد
در دل شب تیره سر زد از افق خورشید
نور حق نمایان شد برطرف غبار آمد
مصطفی به صد عزت شد زسوی حق مبعوث
بروی امشب از رحمت پیك كردگار آمد
كای مهیمن والا « اقرباسم ربك » را
خوان زدفتری كاینك بر تو آشكار آمد
افسر رسالت را تا به سرنهاد احمد
مسند شریعت را یار و پاسدار آمد
هر كه از كفش نوشید جامی از می توحید
بر سر از شراب عشق مستی و خمار آمد
آن مهی كه از نورش شد جهان همه روشن
وان شهی كه از ذاتش عالم استوار آمد
پرچم حقیقت را در همه جهان افراشت
از سبیل ابراهیم فخر و یادگار آمد
آن خجسته خورشیدی كه از طلوع جاویدش
ماه و انجم و خورشید سخت شرمسار آمد
آن كه سر به درگاهش سوده از ادب جبریل
وانكه تابع امرش خلق روزگار آمد
از پیام توحیدش و زقیام جانبخشش
شد جهان سعادتمند اهرمن نزار آمد
از وجود او بر باد رفته كاخ استبداد
توده ی ضعیفان را یار و غمگسار آمد
عرشیان به تحمیدش فرشیان به تمجیدش
ذات حق به تاییدش با همه وقار آمد
در جهان كند هركس پیروی زآئینش
در جهان و در عقبی پاك و رستگار آمد
به روی قله یک کوه، غار مشهود است
و سبز قامت آن نوبهار مشهود است
زمانه چشم به راه تولد عشق است
دلیل گردش لیل و نهار مشهود است نیاز نیست تلسکوپ، نیاز نیست ببین!
چهل ستاره دنباله دار، مشهود است صدای جوشش وحی است در حرا جاری است
طنین «اقرأ...» آموزگار مشهود است و باز معجزه ای بی بدیل در راه است
که در نگاه زمان انتظار مشهود است
به روی قله تاریخ ـ بین گرد و غبار ـ
حضور روشنی از یک سوار مشهود است